۰

روایت متفاوتی از زندگی با یک شهید؛ یادداشتی بر کتاب پاییز آمد

بازدید 101
۵
(۱)

بیشتر اوقات شهدا را همیشه کلیشه‌ای معرفی کرده‌اند و هروقت حرف از خاطرات زندگی آن‌ها می‌شود توقع می‌رود یک موجود خیالی، دست‌نیافتنی و ازآسمان‌آمده معرفی شود که انگار هیچ‌وقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از شهید یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالی‌که چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدم‌های شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملاً معمولی به سر می‌بردند، شاید خیلی‌هایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین کوچه‌وبازار زندگی می‌کردند، آرزوهایی داشته‌ و اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبوده‌اند. در کتاب «پاییز آمد» که به زندگی خانم موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آن‌ها پرداخته شده، این مسئله به خوبی بیان شده است.

آنچه در این کتاب می‌خوانید با هرچه تاکنون به نقل از همسران شهدا به دستتان رسیده تفاوت دارد. روایت فخرالسادات موسوی که در داستان فخری خطاب می‌شود، دارای ویژگی‌‌ای ستودنی و منحصربه‌فرد است چون زنده‌یاد شهید احمد یوسفی از دید او نه یک شخصیت فرازمینی، بلکه فردی عادی است. مرد زندگی فخری قبل از هر چیز همسر، دوست و همراه او بود. آن‌ها در کنار هم با چالش‌های زندگی تمام زوج‌های جوان مواجه شدند، برای عزیزان از دست رفته در جنگ عزاداری کرده و به سعادتشان غبطه خوردند.

فخری دختری است که به کارهای نظامی علاقه زیادی دارد و کتابخوان است. دختری که از روی فکر و مطالعه راه زندگی‌اش را انتخاب می‌کند نه تقلیدهای کورکورانه و دائم به فکر ارتقاء پیدا کردن و پیشرفت هست.

در ادامه جریان زندگی عاشقانه‌اش روایت می‌شود؛ زندگی با همسری که او را نه تنها شوهر و تکیه گاهش بلکه استاد خودش نیز می‌داند.

همسر شهید، به واسطه برادرش و فعالیت‌ها و مبارزات او در دوران انقلاب، از سن خیلی کم تفکرات انقلابی‌‌اش شکل می‌گیرد و وقتی هنوز ۱۶ ساله هم نشده مورد اعتماد مسؤولین بسیج و سپاه تازه تاسیس قرار می‌گیرد. دختری از یک خانواده پرجمعیت که مادری بسیار با سلیقه، کدبانو دارد و به معنای واقعی کلمه هیچ‌وقت آب در دلش تکان نخورده و حتی کار خانه بلد نیست، در ۱۷ سالگی، داوطلبانه و با رضایت قلبی، عروس خانه مردی می‌شود که در همان مراسم خواستگاری به او از جنگ و شغلش که پاسداری بود، می‌گوید.

پاییز آمد یک عاشقانه صمیمی است که ما را به سفری پر اضطراب می‌برد. سفری به کوچه پس‌کوچه‌های ذهنی یک دختر جوان که عاشق می‌شود. همسرش را در جای‌جای این کتاب با صفات پسندیده‌ای مثل قوی و پشت‌وپناه توصیف می‌کند و خبری از توصیفات صورتی در کتاب نیست. قبل از ازدواج او و احمد، ما شاهد رشد و بلوغ عقلی و منطقی‌اش هستیم و بعد از ازدواج، بلوغ عاطفی‌اش را نظاره می‌کنیم.

دختری که با وجود سن کم، اجازه داشته پابه‌پای مردان فعالیت انقلابی داشته باشد. خواستگارش را خودش به خانواده می‌قبولاند، فعال اجتماعی است و حتی با وجود داشتن دو فرزند کوچک، همسرش او را تشویق می‌کند به سرکارش برگردد، همسری که صفر تا صد کارهای خانه را با او شریک می‌شود و چه بسا سخت‌ترین کارها را به عهده می‌گیرد، مثل پروانه دور او می‌چرخد و طوری در خانه و حتی بیرون خانه به همسرش خدمت و محبت می‌کند که این زن سیراب از عشق، لبریز از اعتماد به نفس و مملو از عزت و کرامت می‌شود. سختی‌ها و مشکلات همسرش را درک می‌کند، برایش وقت می‌گذارد.

مقام معظم رهبری بر این کتاب تقریظی نوشته‌اند که متن آن به شرح زیر است:

عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهره‌نگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالت‌زده می‌کند و فاصله‌ی نجومی‌شان با این مجاهدان واقعی را آشکار می‌سازد.

کتاب پاییز آمد به قلم درخشان سرکار خانم گلستان جعفریان در ۲۴۰ صفحه توسط نشر سوره مهر چاپ و منتشر شده است.

معرفی این کتاب را می‌توانید در اینجا تماشا کنید.

این مقاله واستون مفید بود؟

از یک تا ۵ بهش ستاره بدید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. تعداد رای‌ها ۱

اولین نفری باشید که به این متن امتیاز میدید

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مشاهده بیشتر